بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 13
کل بازدید : 486643
کل یادداشتها ها : 30
دانش آموزان چگونه به درس و مدرسه علاقه مند می شوند؟
تا زمانی که به چیزی احساس نیاز نشود فرد برای رسیدن به آن تلاش نمی کند. اگر فردی نتواند در زندگی چیزهای مهم را تشخیص دهد و آنها را نشناسد، نباید امید زیادی به بهبود زندگی و رفاه او داشته باشیم. اگر فرد نداند چه چیزی برایش اهمیت دارد و چه باید انجام دهد، به هدف های خود نخواهد رسید.
باید کوشید تا چیزهایی را که دانش آموز در زندگی به آنها علاقه دارد شناسایی کرد.
عده ای از روانشناسان رفتار انسان را متأثر از احساسات او می انگارند. یعنی احساسات انسان ایجاد کننده رفتار او است. به عبارت دیگر احساسات، طرز فکرها، اعتقادات و ادراکات انسان به وجود آورنده رفتارند. از نظر تربیتی نیز این عقیده بسیار اهمیت دارد. اگر دانش آموزی احساس کند که معلمش او را دوست دارد، رفتارش نسبت به آن معلم دوستانه خواهد بود و به درس آن معلم نیز علاقه مند خواهد شد. در مقابل اگر احساس کند که معلم او را دوست ندارد، احتمالاً نسبت به درس آن معلم نیز علاقه ای نخواهد داشت. بنابراین باید کوشید تا چیزهایی را که دانش آموز در زندگی به آنها علاقه دارد شناسایی نمود و کار کردن با دانش آموز را از چیزهای دوست داشتنی آغاز کرد.
شناسایی خود یا خویشتن پنداری- خویشتن پنداری عامل بسیار مهمی در ایجاد نوع رفتار است. افرادی که خویشتن پنداری مثبتی دارند رفتارشان اجتماع پسندتر از افرادی است که خویشتن پنداری آنها منفی است. خویشتن پنداری عبارت از عقیده و پنداری است که فرد درباره خود دارد. این عقیده و پندار به تمام جوانب خود یعنی جنبه های جسمانی، اجتماعی، عقلانی و روانی فرد مربوط می شود. تصور انسان درباره هریک از عوامل رفتار معین و مشخص است. به عنوان مثال یک نمونه از مواردی که تأثیر خویشتن پنداری دانش آموزان را در وضع تحصیلی آنان نشان می دهد این است که دانشمندی در ضمن مشاوره با دانش آموزان عقب افتاده طی سالیان متمادی به این نتیجه رسیده است که یکی از عوامل اصلی عدم موفقیت تحصیلی این عده عقیده و پنداری است که آنها درباره خود دارند. به عبارت دیگر تعداد زیادی از این دانش آموزان اصولاً معتقدند که قادر به خواندن نیستند. آزمایشات پزشکی نشان می دهد که این عده دارای هیچ گونه نقص بینایی، عقلانی، شنوایی یا گویایی نیستند و از نظر جسمی سالم هستند. این دانشمند پس از مشاوره با این شاگردان نتیجه می گیرد که فقط خویشتن پنداری منفی شاگردان باعث عقب افتادگی تحصیلی آنها شده است. نتیجه آن که خویشتن پنداری تأثیر مهمی در نحوه پیشرفت دانش آموزان و رفتار آنها دارد.
روزی روزگاری در روستایی درهند؛ مردی به روستایی ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آن ها پول خواهد داد.
روستایی ها هم که دیدند اطراف شان پر از میمون است، به جنگل رفتند وشروع به گرفتن شان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون ها روستایی ها دست از تلاش کشیدند.به همین خاطر مرد این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت، بااین شرایط روستایی ها فعالیت خود را از سر گرفتند.پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستایی ها دست از کارکشیدند وبرای کشاورزی سراغ کشتزارهای شان رفتند.این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید ودر نتیجه تعداد میمون ها آن قدر کم شد که به سختی می شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد.این بار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون 100 دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر می رفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد.
درغیاب تاجر، شاگرد به روستایی ها گفت: "این همه میمون در قفس راببینید! من هریک از آنها را 80 دلار به شماخواهم فروخت تا پس ازبازگشت مرد آنها را به 100 دلار به او بفروشید."
روستایی ها که با احتمال مثل من و شما وسوسه شده بودند پول های شان راروی هم گذاشتند و تمام میمون ها را خریدند.البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون ...!!!
حضرت موسی(ع)در کوه طور در مناجات خود عرض کرد: " یا اله العالمین " (ای خدای جهانیان) ...
جواب آمد: "لبیک"
سپس عرض کرد: "یا اله المطیعین" (ای خدای اطاعت کنندگان) ...
جواب شنید: "لبیک"
سپس عرض کرد: "یا اله العاصین" (ای خدای گناهکاران) ...
این دفعه شنید: "لبیک،لبیک،لبیک"
حضرت موسی(ع) عرض کرد: حکمتش چیست که این دفعه سه بار فرمودی لبیک؟
به او خطاب شد: عارفان به معرفت خود، نیکوکاران به کار نیک خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند؛ ولی گناهکاران، به جز فضل من،پناهی ندارند. اگر از درگاه من ناامید گردند، به چه کسی پناه ببرند؟
گلبرگی ها، بیایید در این شب های عزیز به درگاه پاک و پرمهرش پناه ببریم، و از گناهانمان توبه کنیم؛ او مهربان است و بخشنده. توبه ی همه ی شما قبول و دعاهایتان مستجاب باد.
انشاء الله
دانشجویی که سال آخر دانشکده ی خود را می گذراند به سبب طرحی که انجام داده بود جایزه ی اول را گرفت.
او در برنامه ی خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی "دی هیدروژن مونوکسید" ازسوی دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود، این علل را عنوان کرده بود:
-عنصر اصلی باران اسیدی است.
-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد واستفراغ می شود.
-وقتی به حالت گاز در می آید، بسیار سوزاننده است.
-استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
-باعث فرسایش اجسام می شود.
-حتی روی ترمز خودروها اثر منفی می گذارد.
-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.
از پنجاه نفر، 42 نفر دادخواست را امضا کردند.6نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند، اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی"دی هیدروزن مونوکسید" در واقع همان آب است!
عنوان طرح این دانشجو این بود: " ما چه قدر زود باوریم " !!
»چون بعد از 9 ماه و به سختی ما را به دنیا می آورد و بلافاصله ما را با لبخند می پذیرد.
»چون شیر شیشه را قبل از اینکه توی حلق ما بریزد، پشت دستش می ریزد که داغ نباشد.
»چون وقتی تب می کنیم، او هم عرق می ریزد.
»چون وقتی بعدها با بداخلاقی هایمان غمگینش می کنیم، فقط می گوید: خُب جوونه دیگه، پیش میاد!
»چون وقتی در قابلمه ی غذا را بر می دارد، بخاری از آن بلند می شود که آرام دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد.
»چون وقتی تازه ساعت 11 شب یادمان می افتد که باید فلان کار را برای فردا به مدرسه تحویل دهیم، بعد از یک تشر کوچک، خودش هم پا به پایمان زحمت می کشد تا همان نصف شبی آن کار را تمام کنیم.
»چون بعد از گرفتن هدیه ی روز مادر، تمام فکر و ذکرش این است که مبادا فروشنده ای بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشد.
»چون شب های امتحان و کنکور پا به پای ما کم می خوابد، اما کسی نیست که برایش چای باورد و میوه پوست بکند.
»به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما گریه می کند، نذر می کند و پوتین هایمان را در هر مرخصی واکس می زند.
»چون وقتی شب عروسیمان از او خداحافظی می کنیم، با چشمان پر از اشک سفارشمان را به همسرمان می کند، و مارا به خدا و همسرمان
می سپارد.
»چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیم، طوری تشکر می کند که واقعاً باور می کنیم شاخ غول را شکسته ایم.
»چون هیچ وقت یادش نمی رود که از کدام غذا بدمان می آید و عاشق کدام غذاییم، حتی وقتی که روی تخت بیمارستان است.
»چون هر وقت با او بد حرف می زنیم و دلش رابرای هزارمین بار می شکنیم، چند روز بعد همه را از دلش بیرون می ریزد و خودش راگول می زند که "بخشی از بزرگان است".
»... وچون مادر است.