بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 486724
کل یادداشتها ها : 30
»چون بعد از 9 ماه و به سختی ما را به دنیا می آورد و بلافاصله ما را با لبخند می پذیرد.
»چون شیر شیشه را قبل از اینکه توی حلق ما بریزد، پشت دستش می ریزد که داغ نباشد.
»چون وقتی تب می کنیم، او هم عرق می ریزد.
»چون وقتی بعدها با بداخلاقی هایمان غمگینش می کنیم، فقط می گوید: خُب جوونه دیگه، پیش میاد!
»چون وقتی در قابلمه ی غذا را بر می دارد، بخاری از آن بلند می شود که آرام دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد.
»چون وقتی تازه ساعت 11 شب یادمان می افتد که باید فلان کار را برای فردا به مدرسه تحویل دهیم، بعد از یک تشر کوچک، خودش هم پا به پایمان زحمت می کشد تا همان نصف شبی آن کار را تمام کنیم.
»چون بعد از گرفتن هدیه ی روز مادر، تمام فکر و ذکرش این است که مبادا فروشنده ای بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشد.
»چون شب های امتحان و کنکور پا به پای ما کم می خوابد، اما کسی نیست که برایش چای باورد و میوه پوست بکند.
»به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما گریه می کند، نذر می کند و پوتین هایمان را در هر مرخصی واکس می زند.
»چون وقتی شب عروسیمان از او خداحافظی می کنیم، با چشمان پر از اشک سفارشمان را به همسرمان می کند، و مارا به خدا و همسرمان
می سپارد.
»چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیم، طوری تشکر می کند که واقعاً باور می کنیم شاخ غول را شکسته ایم.
»چون هیچ وقت یادش نمی رود که از کدام غذا بدمان می آید و عاشق کدام غذاییم، حتی وقتی که روی تخت بیمارستان است.
»چون هر وقت با او بد حرف می زنیم و دلش رابرای هزارمین بار می شکنیم، چند روز بعد همه را از دلش بیرون می ریزد و خودش راگول می زند که "بخشی از بزرگان است".
»... وچون مادر است.
دانشجویی که سال آخر دانشکده ی خود را می گذراند به سبب طرحی که انجام داده بود جایزه ی اول را گرفت.
او در برنامه ی خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی "دی هیدروژن مونوکسید" ازسوی دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود، این علل را عنوان کرده بود:
-عنصر اصلی باران اسیدی است.
-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد واستفراغ می شود.
-وقتی به حالت گاز در می آید، بسیار سوزاننده است.
-استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
-باعث فرسایش اجسام می شود.
-حتی روی ترمز خودروها اثر منفی می گذارد.
-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.
از پنجاه نفر، 42 نفر دادخواست را امضا کردند.6نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند، اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی"دی هیدروزن مونوکسید" در واقع همان آب است!
عنوان طرح این دانشجو این بود: " ما چه قدر زود باوریم " !!
دانشجویی که سال آخر دانشکده ی خود را می گذراند به سبب طرحی که انجام داده بود جایزه ی اول را گرفت.
او در برنامه ی خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی "دی هیدروژن مونوکسید" ازسوی دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود، این علل را عنوان کرده بود:
-عنصر اصلی باران اسیدی است.
-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد واستفراغ می شود.
-وقتی به حالت گاز در می آید، بسیار سوزاننده است.
-استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
-باعث فرسایش اجسام می شود.
-حتی روی ترمز خودروها اثر منفی می گذارد.
-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.
از پنجاه نفر، 42 نفر دادخواست را امضا کردند.6نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند، اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی"دی هیدروزن مونوکسید" در واقع همان آب است!
عنوان طرح این دانشجو این بود: " ما چه قدر زود باوریم " !!
از حضرت زهرا(س) روایت شده است:
درحالی که بستر راغ گسترانیده بودم و می خواستم بخوابم،پدرم رسول خدا(ص) بر من وارد شد و فرمود:
ای فاطمه مخواب مگر اینکه چهار عمل راانجام داده باشی:
قرآن را ختم کنی،انبیاء را شفیع خود گردانی،مؤمنان را از خود راضی کنی و حج و عمره را به جاآوری! این رافرمودند و به نماز مشغول شدند؛من هم کنار بستر ایستادم تا نمازشان تمام شد.
...پس گفتم: ای رسول خدا، مرا به چهار چیز امر کردی که دراین حال نمی توانم انجام دهم.
حضرت تبسمی نمود و فرمود: اگر سه مرتبه سوره ی توحید را بخوانی، مثل این
است که ختم قرآن کرده ای؛ و اگر بر من و انبیای گذشته درود فرستی، شفیعانت
در روز قیامت می شویم؛ و اگر بر مؤمنان استغفار کنی، همه از تو راضی
خواهند بود؛ و اگر بگویی"سبحان الله والحمدالله ولا اله الا الله والله
الکبر"، ثواب حج و عمره را به دست آورده ای.
گلبرگی ها، بیایید از همین شب های نورانی ماه مبارک رمضان، انجام دادن این چهار کار را قبل از خواب شروع کنیم.
عبادات شما قبول درگاه حق
این نوشته به طور کامل جدی است.مطلب زیر فقط به خاطر جالب بودن آورده شده است،پس خواهشمندیم این مطالب رایاد نگیرید وبرای یک بارهم
شده اگر مطلبی هم بدآموزی داشت،شما خودتان با نیروی مثبت ذهنی آن را به یک متن آموزنده تبدیل کنید.
ویکتور لوستیگ-سلطان کلاهبرداران تاریخ- مردی که برج ایفل را فروخت،مسلط به پنج زبان زنده دنیا،صاحب45 اسم مستعار،با سابقه بیش از 50 بار
بازداشت آن هم فقط در کشور آمریکا،مردی که می توانست زیرک ترین قربانیانش رانیز گول بزند،در سال 1890 در بوهمیا(بخش از کشور کنونی چک)
در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1960 به آمریکا رفت.
ویکتور در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری بی عیب و نقص و پرسود،به فرانسه و شهر پاریس رفت ودر آنجا شاهکار خود را اجرا کرد.
فروختن برج ایفل!
فکر این کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به ذهن ویکتور رسید.در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد
وهزینه این کار برای دولت،کمر شکن خواهد بود.او بلافاصله دست به کارشد.ابتدا اسناد و مدارکی تهیه کرد و درآنها خود را به عنوان معاون ریاست
وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامه هایی با سربرگ های جعلی،شش تاجر معروف آهن رابه جلسه ای دولتی و محرمانه در هتل
کرئون(Creon)-که محلی شناخته شده برای قرارهای دیپلماتیک و مهم بود-دعوت کرد.
شش تاجر سروقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر شدند.ویکتور برای آن ها توضیح داد که دولت در شرایط بدمالی قرار گرفته است،و تأمین هزینه های
نگه داری برج ایفل از توان دولت خارج است؛بنابراین،او از طرف دولت مأموریت دارد که در عین تألم و تأسف،برج ایفل را به فروش برساند و بهترین
مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستکار فرانسوی اند واز میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئن ترین افرادند.
ویکتور تأکید کرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی،این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.
فروش برج ایفل در آن سال ها زیاد هم دور از ذهن نبود.این برج در سال 1889 وبرای نمایشگاه بین المللی پاریس طراحی وساخته شده بود و قرار بر
این بود که به صورت دائمی باشد.در سال 1909 برج به خاطر این که با ساختمان های دیگر شهر همچون کلیساهای دوره گوتیک و طاق نصرت
هماهنگی نداشت به محل دیگری منتقل شده بود لذا در آن زمان وضعیت مناسبی نداشت.چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه
کردند.ویکتور به دنبال بالاترین رقم نبود،او از قبل قربانی خود را انتخاب کرده بود؛مردی به نام " آندره پویسون " که نامش در کنار ویکتور در تاریخ جاودانه
شد.در بین آن شش نفر،آندره کم سابقه ترین بود و امیدوار بود که با برنده شدن در این مناقصه،یک شبه ره صد ساله را بپیماید؛کلاهبردار باهوش نیز
به خوبی متوجه این موضوع شده بود.ویکتور به آندره اطلاع داد که در مناقصه برنده شده است و اسناد برای امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست؛
اما همان طور که تاجر عزیز می داند،زندگی مخارج بالایی دارد و او یک کارمند ساده بیش نیست ودر این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود توانسته
است ایشان را برنده کند.آندره به خوبی منظور ویکتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه،اسناد معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه
معامله،صاحب برج ایفل شد! فردای آن روز وقتی آندره و کارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند،ویکتور لوستیگ کیلومترها از
پاریس دور شده بود.در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!
این نوشته به طور کامل جدی است.مطلب زیر فقط به خاطر جالب بودن آورده شده است،پس خواهشمندیم این مطالب رایاد نگیرید وبرای یک بارهم
شده اگر مطلبی هم بدآموزی داشت،شما خودتان با نیروی مثبت ذهنی آن را به یک متن آموزنده تبدیل کنید.
ویکتور لوستیگ-سلطان کلاهبرداران تاریخ- مردی که برج ایفل را فروخت،مسلط به پنج زبان زنده دنیا،صاحب45 اسم مستعار،با سابقه بیش از 50 بار
بازداشت آن هم فقط در کشور آمریکا،مردی که می توانست زیرک ترین قربانیانش رانیز گول بزند،در سال 1890 در بوهمیا(بخش از کشور کنونی چک)
در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1960 به آمریکا رفت.
ویکتور در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری بی عیب و نقص و پرسود،به فرانسه و شهر پاریس رفت ودر آنجا شاهکار خود را اجرا کرد.
فروختن برج ایفل!
فکر این کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به ذهن ویکتور رسید.در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد
وهزینه این کار برای دولت،کمر شکن خواهد بود.او بلافاصله دست به کارشد.ابتدا اسناد و مدارکی تهیه کرد و درآنها خود را به عنوان معاون ریاست
وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامه هایی با سربرگ های جعلی،شش تاجر معروف آهن رابه جلسه ای دولتی و محرمانه در هتل
کرئون(Creon)-که محلی شناخته شده برای قرارهای دیپلماتیک و مهم بود-دعوت کرد.
شش تاجر سروقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر شدند.ویکتور برای آن ها توضیح داد که دولت در شرایط بدمالی قرار گرفته است،و تأمین هزینه های
نگه داری برج ایفل از توان دولت خارج است؛بنابراین،او از طرف دولت مأموریت دارد که در عین تألم و تأسف،برج ایفل را به فروش برساند و بهترین
مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستکار فرانسوی اند واز میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئن ترین افرادند.
ویکتور تأکید کرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی،این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.
فروش برج ایفل در آن سال ها زیاد هم دور از ذهن نبود.این برج در سال 1889 وبرای نمایشگاه بین المللی پاریس طراحی وساخته شده بود و قرار بر
این بود که به صورت دائمی باشد.در سال 1909 برج به خاطر این که با ساختمان های دیگر شهر همچون کلیساهای دوره گوتیک و طاق نصرت
هماهنگی نداشت به محل دیگری منتقل شده بود لذا در آن زمان وضعیت مناسبی نداشت.چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه
کردند.ویکتور به دنبال بالاترین رقم نبود،او از قبل قربانی خود را انتخاب کرده بود؛مردی به نام " آندره پویسون " که نامش در کنار ویکتور در تاریخ جاودانه
شد.در بین آن شش نفر،آندره کم سابقه ترین بود و امیدوار بود که با برنده شدن در این مناقصه،یک شبه ره صد ساله را بپیماید؛کلاهبردار باهوش نیز
به خوبی متوجه این موضوع شده بود.ویکتور به آندره اطلاع داد که در مناقصه برنده شده است و اسناد برای امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست؛
اما همان طور که تاجر عزیز می داند،زندگی مخارج بالایی دارد و او یک کارمند ساده بیش نیست ودر این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود توانسته
است ایشان را برنده کند.آندره به خوبی منظور ویکتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه،اسناد معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه
معامله،صاحب برج ایفل شد! فردای آن روز وقتی آندره و کارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند،ویکتور لوستیگ کیلومترها از
پاریس دور شده بود.در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!